اين سخنراني توسط معظم له درماه شعبان سال 1364 (ه. ش) که به ديدن مناطق جنگي و شهر اهواز رفته بودند ايراد شده است.
در ابتدا ايشان در جمع نگهبانان اين مرز و بوم مقصد خودشان را از اين سفر ديدن چهره هاي نوراني رزمندگان جبهه و جنگ معرفي مي کنند و با اشاره به آيات و روايات وارد شده درباره ي نبرد با دشمنان اسلام، فضيلت شهادت و نبرد در اين راه را به آنان متذکر مي شوند.
معظم له در ادامه سخنانشان مي فرمايند:
من خودم مدتها است که آرزو داشتم که به اين سرزمين و ديار سفري بکنم آن هم اين سفر فقط به حساب اينکه خودم بيايم از اين سفر استفاده کنم و فقط مقصد خودم اين بوده که در مجلس شما شرکت کنم چون مجلس شما مجلس دعا است. و اين دعا به نظر من مستجاب است. و تمام شرايط اجابت دعا در اين سرزمين فراهم است.
ايشان سخنانشان را با چند نصيحت اخلاقي ودعا براي نابودي اسراييل وپيروزي لبنان ودعا به رزمندگان به پايان مي برند.
نوار کاست اين سخنراني توسط دوستان به فايل صوتي تبديل و براي اولين بار در فضاي مجازي منتشر مي شود.
فايل صوتي اين سخنراني در دو قسمت تقديم شما مي گردد:
قسمت اوّل (27?7 مگابايت)
قسمت دوّم (20?3 مگابايت)
بسم الله الرّحمن الرّحيم
إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذينَ يُقاتِلُونَ في سَبيلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوص.[1]
مقصد ما از اين سفر زيارت اين قيافه هاي نوراني و اين چهره هاي درخشان به نور ايمان که راستي تا کسي نبيند اين منازل را نمي تواند دريابد که اينکه رشيد مردها چه کردند. ما البته مي شنيديم وليکن شنيدن کي بود مانند ديدن! منازلي که در اين بيابان ها ديديم و قدرتي که از اين مردان رشيد که بدون ترديد بايد بر اينان اطلاق کلمه ي مرد بلکه جوانمرد کرد و اين فتيان بودند که توانستند اين منطقه را خلاص کنند و آنچه که آدم فکر کند بدون گفتگو کميت فکر لنگ است. و سرش اين است که اين مرد در اين قدرتي که نشان دادند به دنيا فهماندن قوت ايمان و قدرت يقين را و راستي دست و بازوي اين مردم مجلاي قدرت الهي شد. اين داستان بازيچه نبود. يعني بعد از پيدايش اين انقلاب و ظهور قوّت ايمان و قدرت دين در اين مرز و بوم و آن هم قدرت ايماني که از مرکز حکومت شيعه به وسيله شخص اوّل روحانيت تشيع جلوه کرد، کمر دنيا را شکست. اين بود که خواه ناخواه تصميم گرفتند که با اين جنبش الهي آسماني بجنگند ولکن وعده خدا اين است که: يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ[2] اينها مي خواهند به پُفشان به جنگ نور خدا بيايند و اين جنگ عاقبتش اين شد که کَلِمَهُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا[3] و کلمه ي کفّار سفلي مظهرش در خرمشهر است فعلاً و بدون ترديد هر کسي اينجا بيايد و بگذرد از تمام اين خرابه ها قدرت ايمان و دين را مي بيند که آنان چه کردند و اينان چه کردند. وقتي اين چهره ها را آدم ميبيند و در مقابل اين قيافه ها را آنها رفته اند و اينها مانده اند، در اينجا آنوقت مي فهمد انسان که خدا در قرآن مجيد چه مي فرمايد: إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذينَ يُقاتِلُونَ في سَبيلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوص[4]. ما هرچه بخواهيم تصور کنيم از مقام و منصب و فضيلت و مرتبت به گرد اين کلمه نمي رسد که يک موجودي به جايي برسد که بشود محبوب خدا. اين کلمه گفتنش آسان است که بشر به حدي برسد که بشود محبوب خدا. آن ذات مقدسي که مقصد تمام وجود است. هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِن[5] آن علم غير متناهي و آن قدرت غير متناهي و آن عزت غير متناهي، ذاتي که ازل است و أبد، يک همچه مقام قديسي اين اظهار لطف را مي کند به کساني که در راه او مي جنگند و آن اظهار لطف اين است که مقاتلين در سبيل پروردگار محبوب خدايند. آن خدايي که محبوب وجود است، محبوب او کساني است که مقاتل در راه اويند. از اين عنوان ديگه بالاتر عنواني تصور نمي شود. شارح صحيفه سجاديه، در صحيفه سجاديه در ذيل دعايي که امام چهارم براي اهل ثغور فرموده که شما مرزداران و شما نگهداران ثغور تشيع و اسلام. در اين ماه مبارک رمضان اين دعا را بخوانيد و در جمله جمله ي اين دعا تأمّل کنيد. در صحيفه سجاديه دعائه لأهل الثغور. دعايي که امام چهارم براي نگهداران مرزها دارد. اين دعا، دعاي عجيبي است. دعا خيلي مفصّل است. کلمه اي که مقصود ما است اين است که شارح صحيفه که از بزرگان فضلاء مذهب است براي معناي شهيد وجوهي ذکر کرده. دو وجه خيلي عجيب کنار هم قرار داده شده که شهيد را چرا شهيد مي گويند. يک وجه اين است که شهيد، شهيد است به اين جهت که خدا شاهد مقام قرب و قدس و بهشت برين است براي او. وجه ديگر که در اين عداد ذکر مي کند اين است که شهيد را شهيد مي گويند براي اينکه خونش شاهد اوست. اين دو کلمه خيلي معنا دارد که شهيد به جايي مي رسد که دو تا شاهد دارد، يک شاهد شهيد خداست، شاهد دوم شهيد خون شهيد است. از اين کلمه ما چه مي فهميم. در قرآن مجيد يک جا هست که خدا دو تا شاهد براي حقانيت پيغمبر خاتم ذکر مي کند. قُلْ کَفى بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني وَ بَيْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتاب[6]. به پيغمبرش که أشرف اولين و آخرين است خطاب مي کند و مي فرمايد: بگو دو شاهد براي توست. يکي من، يکي کسي که عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتاب. پيغمبر خاتم دوتا شاهد دارد؛ يک شاهدش خداست شاهد ديگرش علي بن أبي طالب است که من عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتاب ، علي است. خب براي اثبات يک مدّعا در مرحله قضا در دين بيّنه معيّن شده در درجه اوّل دوتا شاهد آن وقت براي خاتم دوتا شاهد يکي خدا، يکي من عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتاب. براي شهيد دوتا شاهد؛ يکي خدا، يکي خون شهيد. اين کلمه مي فهماند که خون شهيد اينقدر ترقي مي کند و اينقدر بالا مي رود و اينقدر اوج مي گرد که در مقام استشهاد خداوند عالم يک شاهد خودش را خودش قرار مي دهد و شاهد ديگر خون شهيد را. اين مقام ديگه مقامي است که فوق تصوّر بشر است که يک خون آلوده اين اندازه قدس و طهارت پيدا بکند که در رديف ذات قدوس حق بشود شاهد براي اين کسي که در راه خدا به خون خود غلطيده. اين است که هيچ مقامي براي شهيدان و کساني که در راه خدا کار مي کنند بالاتر از سه آيه ي قرآن نيست و آن سه آيه بر شما جمعيت تطبيق مي کند. کساني که آمده اند اينجا، براي چه آمده اند؟ اينا آمده اند براي اينکه مرز تشيع را حفظ کنند و مرز اسلام را نگه دارند در مقابل حمله يک مردمي که ريشه ي الحاد و انکار مبدأ و معاد در حزب آنها حاکم است. بنابراين چنين جمعيتي که بيايند در يک همچه جايي براي دفاع از حريم دين اينها از سه صورت خارج نيست. از سه تقدير طرز حرکت و قيام آنان بيرون نيست. يا مي آيند و در اين سرزمين کار خود را مي کنند و به سلامت بر مي گردند که اميدوارم خداوند بقيه ي اين جيش مظفّر و منصور را به برکت توجهات وليّ وقت ارواحنافداه با أجر کامل سالم به أوطانشان برگرداند. يک تقدير اين است. يک تقدير اين است که کساني که حرکت مي کنند به قصد نگهداري اين مرز و بوم کشور اسلامي در اين انقلاب ديني و در اين انقلاب روحاني و نصيبشان در اين راه مردن مي شود. اين هم يک تقدير است. تقدير سوّم اين است که حرکت مي کنند مي آيند به اين سرزمين و نصيبشان مانند اين چهره هاي درخشان به خون غليطدن و تبديل اين زندگي عاريتي به زندگي جاويد مي شود. سه صورت ديگه بيشتر ندارد و در اين سه صورت سه آيه قرآن نقش شما را معين مي کند که من به کلمه خدا که أصدق کلمات است وضع شما جوانمردان را در اين مجلس روشن کنم. آن کساني که حرکت کنند، بيايند براي حفظ حدود و ثغور مملکت اسلام و دفاع از حريم مقدس دين که از أظهر مصاديق خروج براي سبيل خداست. وقتي بيايند به اين سرزمين و برگردند چنان خداوند عالم گناهان آنها را مي آمرزد و آنچه را که انجام داده اند مي بخشد که به دو نفر مي گويند «ما مضي(مضي) فاستأنف العمل»[7] آنچه که گذشت گذشت ديگه کار را از سر بگير. يکي آن وقتي که حاجي آن هم با حج مقبول که حج مقبول از هر کسي ساخته نيست. امام ششم در ميدان در روز عرفات در يک همچه سرزميني وقتي أبي بصير رو کرد به امام و گفت امسال چقدر حجيج زياداند فرمود: زجيج زياد است حجيج زياد نيستند. پرده را از مقابل نظر أبي بصير برداشت ديد بيابان عرفات سراسر حيوانات مختلف الخلقه اند. اين همه آدم غلاف آدم اند نيستند آدم خلاف آدم اند. آن کسي که حجش قبول بشود همچنان که گره پرده ي احرامش را باز کرد به او مي گويند: «ما مضي(مضي) فاستأنف العمل»[8] آنچه که گذشت گذشت ديگه کار را از سر بگير. اين يک نفر است آن هم با حج مقبول آن هم آن حج مقبول نصيب که بشود. آن کساني که بروند بقصد خدا که حجّ عبارت از قصد حقّ مقصود خدا باشد و به آن حجّ کامل برسند به آنان مي گويند «ما مضي(مضي) فاستأنف العمل»[9]. ولي گفته ي معتبر از کلام پروردگار از بيان معصوم اين است که آن کسي که براي نگهداري از ثغور مملکت اسلام حرکت مي کند و مي آيد همچنان که بر مي گردد به خانه اش به او مي گويند «ما مضي(مضي) فاستأنف العمل»[10] تمام گذشته ها گذشت ديگر کار را از سر بگير. اين نصيب کساني است که سالم به وطنشان برگردند. حداقل فايده اي که شما جوانمردان مي بريد اين است که در اينجا مي آييد و مي رويد آن هم با اين دنياي سراسر آلودگي، يکسره پاکيزه. کساني که بيايند و در اين راه به وسيله اي مرگشان برسد به تصادفي يا مريض بشوند بميرند خدا درباره ي اينان چنين مي فرمايد: وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّه[11]؛ ديگه بالاتر مرتبه اين است. کسي که خارج بشود از خانه اش در حالتي که هجرت کرده به سوي خدا و به سوي پيغمبر خدا؛ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ. ثُمَّ يُدْرِکْهُ الْمَوْتُ؛ بعد مرگ او را دريابد فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّه اين کلمه خيلي مهم است که خدا مي فرمايد اجر او بر خدا واقع شده، يعني خدا خودش را در مورد او ضامن کرده. آن هم ضامن اجر به طور مبهم. وقتي خدا بفرمايد اجر تو با من آن ذات غير محدود معلومه چه اجري خواهد داد چون مزد دادن آن هم وقتي مزد ده خدا باشد خدايي که کرمش حدّ ندارد ديگر چه خواهد داد اين هم نصيب کساني است که در اين راه مردن نصيبشان بشود.
اما شقّ سوّم؛ دسته سوّم کساني هستند که در اين راه خونشان ريخته بشود. براي اينها چي مي گويد، براي اينها آنچه که مي فرمايد اين است: وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون * فَرِحِينَ بِمَا ءَاتَئهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشرُِونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُواْ بهِِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيهِْمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ * يَسْتَبْشرُِونَ بِنِعْمَهٍ مِّنَ اللَّهِ وَ فَضْل[12] اصلاً بقدري ديگه اين مطلب بالاست که از عهده بيان خارج است. گمان نکنيد کساني که کشته شدند در راه خدا أموات اند بَلْ أَحْياءٌ بلکه زندگان اند اما چه زنده اي أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون، أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون يعني چه؟ اينها کساني هستند که بر سر سفره خاصّ خدا مي نشينند و آنچه مهم است اين جمله بعد است. در قرآن نسبت به کساني که به مقام کامل ايمان و عمل برسند براي اينها خدا مي فرمايند: فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياهً طَيِّبَهً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا يَعْمَلُون[13] ولي نسبت به اين کسان که در اين راه کشته شدند نه تنها مي فرمايد أحياء، بلکه آنچه که مهم است قسمت دوّم است عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون، عِنْدَ رَبِّهِمْ را در جاي ديگر قرآن خدا بيان کرده في مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَليکٍ مُقْتَدِر[14] روز قيامت که مي شود همه درجات دارند، مقامات دارند، يک عده صاحب مقام عند الربّ اند. عنديّت مليک مقتدر را دارند. آن دسته که صاحب اين مقام اند کيانند؟ تراز اوّل بشريّت وُجُوهٌ يَوْمَئذٍ نَّاضِرَهٌ * إِلىَ رَبهَِّا نَاظِرَهٌ[15] او يک مقاميه که هر کسي به آنجا نمي رسد، بزرگان عالم از نظر علمي و عملي که به تمام جهات کمال علم و عمل رسيده اند اينها لايق مقام عنديّت حقّ هستند. آن وقت يک جوان هجده ساله مي آيد در اين راه خونش ريخته مي شود اين بدون معطلي مي رود تکيه مي زند به همان جا که بزرگان بشريت آنجا تکيه زدند يعني في مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَليکٍ مُقْتَدِر[16]. وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون[17]. اين است که خوشحالي تنها در آن زندگي نيست عمده در آن عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون است يعني خوراک اينها فوق کوثر و سلسبيل است. خوراک اينها فوق آن سفره هاي رنگين وَ لَحْمِ طَيْرٍ مِمَّا يَشْتَهُون[] است. اينها از سفره ي عنديّت پروردگار روزي مي برند. خب اين قيافه هايي که مي بينيد اينها چه بختي داشتند. چه اقبالي داشتند که اينان به اين مفتي به يک مرگي که علي ايّ حال در کمين همه هست منتها اينان زدند و بردند. اين مردن براي همه هست. کسي نيست که بتواند بگريزد. به پيغمبر خاتم فرمود: إِنَّکَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ[19]. اين شربتي است که همه بايد بچشند. قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقيکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَهِ فَيُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُون[20] همه مي ميرند اما پدرشون را فردا درميارند. ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَهِ فَيُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُون اينها مردند ولکن چه مردن عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون. فَرِحِينَ بِمَا ءَاتَئهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ اينها فرح اند غرق بهجت اند و نشاط به چه؟ به آنچه خدا به آنها داده، از کجا داده مِن فَضْلِهِ از خزينه ي بي پايان فضلش. اصلاً بيان اين کلمات در قرآن راستي گيج کننده است فَرِحِينَ بِمَا ءَاتَئهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ خدا خودش داده ديگه نه به وسيله ها، بواسطه يعني اينها طرف سوداشون خدا است. اين پدرهايي که اين بچه ها را از دست دادند، اين مادرهايي که جوان ها را از دست دادند اينها اين کلمات هميشه به نظرشون باشه و بدانند که آنها بايد حسرت داشته باشند و آنها که رفتند نهايت درجه ي عيش و شادماني آنان است. فَرِحِينَ بِمَا ءَاتَئهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشرُِونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُواْ بهِِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيهِْمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ اينها استبشار مي کنند به آن کساني که پشت سر ماندند يعني آن جوان به پدرش مي گويد به مادرش مي گويد به برادرش مي گويد أَلَّا خَوْفٌ عَلَيهِْمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ. باز اين کلمه را به شما تذکر مي دهم اگر معناي اين کلمه را مي خواهيد بفهميد وَ يَسْتَبْشرُِونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُواْ بهِِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيهِْمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ که يک عده به اين آساني به کجا رسيده اند. آن آيه قرآن را بخوانيد: أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون[21]. کساني که به مقام اولياء اللهي رسيده اند اينها ديگه به جايي مي رسند که نه ترسي براي آنها است و نه حزني. همه فرداي قيامت مي ترسند. همه غمگين اند ولکن يک مشت جوان، کاسب، بقّال، عطّار، بزاز آن وقت ميايند به يک مفتي جان دادن به عشق نگهداري کشور اسلام و مملکت جعفربن محمّد الصّادق و احياي اسم امام زمان به اين عشق آمدن و جان دادن همين جوان با اين شه پر شهادت خودش را مي رساند به آشيانه اي که در آن آشيانه طاووس هاي عليّين يعني أولياء الله منزل کرده اند أَلَّا خَوْفٌ عَلَيهِْمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ. يَسْتَبْشرُِونَ بِنِعْمَهٍ مِّنَ اللَّهِ وَ فَضْل اين وضع آنهاست. وضع بازماندگان آنها هم ديگه بالاترين تسليت، تسليتي است که خود خدا به آنان مي دهد. فقط آنچه که مهم است اين است که شما پاکبازان که آمده ايد در اين راه فقط کاري کنيد که دو نکته را هرگز فراموش نکنيد. و اين دو نکته در نظرتان باشد براي اينکه خيلي شما ارزش داريد.
من خودم مدتها است که آرزو داشتم که به اين سرزمين و ديار سفري بکنم آن هم اين سفر فقط به حساب اينکه خودم بيايم از اين سفر استفاده کنم و فقط مقصد خودم اين بوده که در مجلس شما شرکت کنم چون مجلس شما مجلس دعا است. و اين دعا به نظر من مستجاب است. و تمام شرايط اجابت دعا در اين سرزمين فراهم است. اصلاً خود من در اينجا براي تجارت آمده ام. براي کسب آماده ام. مفت نيامده ام اينجا. أيامي که گرفتار درس و بحث بودم که خود نمي توانستم. بعد که درس و بحث تعطيل شد بالاخره خواستيم ما هم کسبي کرده باشيم تجارتي کرده باشيم. بياييم يک شب در يک همچه مجلسي که شماها دعا کنيد و ما هم در آن دعا… . به دعوت يک بزرگ مردي که رأس روحانيت شيعه است و شما را فرا خوانده براي اين ميدان براي نگهداري دين و براي حفظ اسلام و براي صيانت قرآن پس بدون تريد شما مردم کساني هستيد که آمده ايد في سبيل الله بجنگيد. سبيل خدا همين است. حفظ نواميس شيعه امروز با شماست. حفظ جان اين مردم با شماست و مهم تر از همه حفظ أشهد أن لا اله الا الله و أشهد أنّ محمّداً رسول الله با شما مردم است و حفظ اين خاک مقدّس که وقتي چشم آدم به اين خاک مي افتد آن هم چه خاک پاکي، خاک پاکي که از هر گوشه اش فرداي قيامت خدا مي داند چه گلي بر مي خيزد.
سرخ رويي خواهي از دنيا به خون آغشته شو
هر شهيدي خيزد از گوري چو لاله ي احمري
آن وقت فرداي قيامت اين سرزمين وقتي سبز بشود يک مشت چهره هاي خونين همه بر مي خيزند روايت در کمال اعتبار است که وقتي شهيد سر از خاک بر مي دارد أَوْدَاجُهُ تَشْخُبُ دَما خون از رگهايش فوران مي زند و همان جوري که مرده بايد برخيزد. تو به صورت صفت خواهد بود. همانجور که مردي همانجور برمي خيزي. پس آنچه که لازمه فقط دو کلمه است آخر گفتگو شب گذشته است و مقصد من فقط توسل در اين مجلس بود و استفاده از دعاهاي أنفاس قدسيه ي شما. آنچه که لازم ميدونم اين است که شما که با يک همچه مقامي روبه رو شديد و همچه سعادتي نصيبتان شده بدانيد که شيطان در کمين شماست چون هر مقامي که بزرگ تر است کمند شيطان براي آن مقام قوي تر است. کمند براي شما هم قوي تر است. کاري کنيد که خلوص و اخلاصتان براي خداوند متعال از ميان نرود و اين حال را هي به تمرين در خودتان زنده نگه بداريد که در هر حال از اين سه صورت بيرون نيست و مسلم به عنايت پروردگار و به حول و قوه حق و به پيشامد ماه مبارک رمضان اميدوارم به ذات مقدس پروردگار متعال اين چند دعا را آمين بگوييد با حضور قلب به ذات مقدس پروردگار متعال فردا جمعه ي آخر شعبان است و امشب شب مهمي است آخر ماه شعبان. و اين همان جمعه اي است که رسول اکرم در آن خطبه خواند و مردم را آماده باش داد براي اقبال شهرالله و گفت شما ايد سيف الله. در پيشامد ماه مبارک رمضان که ماه خداست. و در آن ماه خوني ريخته مي شود که مانند آن خون روزگار به خود نديده. سيدالشهداء من الأولين و الآخرين و مقدّس ترين خوني که در عالم ريخته شده همان خون است که در صبح نوزدهم ماه رمضان در مهراب مسجد کوفه ريخته شده. اين مقدّس ترين خون است که در عالم وجود روي زمين ريخته شده چرا؟ براي خاطر اينکه حسين بن علي هرچند سيدالشهداء است ولکن باز در مقابل اين پدر که برسد اين پدر بنسبه به او مي شود سيدالشهداء. خوني در محراب مسجد کوفه ريخت که اين خون را روزگار مانندش را نديده کجا روزگار ديده که يک ذاتي که آن ذات ولادتش در خانه ي خدا. شهادتش در خانه ي خدا.
نديده کسي در جهان اين سعادت به کعبه ولادت به مسجد شهادت
اصلاً يک همچه موجودي روزگار به خود نديده. در بيت الله آمد و از بيت الله هم جانش گرفته شد. خوني که چنان ملکي در عالم انداخت که جبرئيل بين زمين و آسمان داد زد تهدّمت واللَّه ارکان الهدي، انفصمت والله العروه الوثقى. يک همچه خون مقدسي. اين است که من خدا را قسم مي دهم به خودش و به خون پاکي که در ماه خودش بر روي زمين ريخت خداوند اين جنگ را منتهي کند به فتح تمام ممالکي که در چنگال کفر و شرک گرفتار است. و همه آنها مسخر بشود به دست شما رادمردان وبيايد زير بيرق علي بن أبي طالب و شما هم به سلامت به اوطانتان برگرديد. اول اين خواست را از خدا داريم و اميدواريم که اين دعا مستجاب بشود و شما همه سالم برگرديد و آن کساني هم کشته شدند ديگه محتاج به دعاي ما نيست بعد از آن وعده هايي که خدا داده. آنها هم در سعادتشون همين اندازه بس که مجرّد اينکه در اين هواي داغ جان دادند بدون گفتگو شربت از دست يک همچه کسي گرفتند و نوشيدند و جان دادند. آن کسي که گفت: يَا حَارُ هَمْدَانَ مَنْ يَمُتْ يَرَنِي[22] آيا مي شود به بالين اين جانان نيامده باشد آيا مي شود آب کوثر به اينان نداده باشد. آنان هم که به اجر خود رسيدند. فقط اميدوارم خداوند متعال به عظمت خودش و به عزت و قداست خون مقدسي که در ماه آينده به نام او ريخته مي شود خلوص شما را براي خودش حفظ کند و شما را در هر حال مخلص و وفادار به خودش قرار بدهد و هرگز امام زمان و وليّ عصر را از مدّ نظر شما نبرد. دو کلمه را فراموش نکنيد يکي خدا را و ديگر امام زمان را که او مبدأ فيض است و اين هم واسطه فيض و بدانيد که در هر حال دنيا و آخرت مال شما رادمردان است و اميدوارم خداوند تمام شما را در يک همچه اي مورد عنايات خاصّه ي ولي عصر قرار بدهد.
الان هم بهتر از همه اين است که آخر مجلس است، است و چنين ساعاتي که در اين ساعات أنبياء مقربين همه عازم قبر شش گوشه مي شوند و اينجا يک حديث برايتان بگويم ولو شب گذشته اما مجلس شما خيلي غنيمت است. أبو حمزه ثمالي در آن زمان اضطراب حکومت جور تصميم گرفت برود به زيارت سيدالشهداء حسين بن علي. حرکت کرد با آن همه شدت و فشار حکومت آن هم در زمان امام چهارم اين مرد تصميم گرفت برود به زيارت قبر امام. حرکت کرد آمد با چه خون دلي شب ها را راه مي رفت و روزها در ميان يک گودالي خود را پنهان مي کرد که مأموران حکومت بني أميّه او را نبينند تا خودش را رساند نزديک حائر مقدّس حسيني. همان حرمي که تمام شما به عشق آن حرم اينجا نشسته ايد وقتي رسيد نزديک خيلي خرّم و خوشحال که امشب را من به زيارت شرفياب مي شوم همچنان که آماده شد برود رو به حرم يک وقت ديد يک قيافه نوراني چهره مطلعلعه اي سر راهش را گرفت گفت: أبو حمزه امشب حق ورود نداري. گفت: آخر من اين همه جان کنده ام، به عشق اين حرم آماده ام، قيافه تو هم به مأموران حکومت بني أميّه نمي ماند چرا نمي گذاري من به زيارت اين امشب حرم نائل بشم. جواب نداد گفت: أبو حمزه حقّ ورود به اين آستانه نداري. دو مرتبه اصرار کرد. ابو حمزه ي ثمالي خيلي بزرگ است يکي از حواريّين امام چهارم است صاحب دعاي أبي حمزه ثمالي است و چنين کسي داراي اين مقام است. مرتبه سوّم که اصرار کرد گفت أبو حمزه از آن مقامي که تو در درگاه خدا داري مرا ديدي و من براي تو متمثل شدم تا اين مطلب را به تو بگويم. من يکي از آن چهار هزار ملکي هستم که وقتي ناله غربت حسين بن علي بلند شد ما خودمان را به اين سرزمين رسانديم براي کمکش. وقتي رسيديم که سر مقدسش بالاي نيزه بود. وقتي با اين منظره روبه رو شديم از پروردگار درخواست کرديم ديگر به عالم بالا برنگرديم. جان ما قربان قبر تو يا أباعبدالله. اين چه حرمي است که ملکي که از عرش آمده چنان دلبند اين تربت ميشه که خاک قبر او را بر عرش خدا ترجيح مي دهد ما از خدا خواستيم که در اين سرزمين بمانيم و جزء وراث اين حرم باشيم. امشب به ما مأموريت دادن که أحدي از جنّ و انس را نگذاريم وارد حائر بشود گفتم مگر چه خبر است. گفت ما خبر نداريم ولي اين اندازه مي دانيم کليم الله موسي بن عمران روزگاري است که حاجتي به درگاه پروردگار دارد و از خدا مي خواهد که آن حاجت برآورده بشود امشب به او اجازه دادند که بيايد کنار قبر حسين بن علي دعا کند که خداوند حاجت او را برآورد. چنين قبري و چنين حرم.
خدايا به خون مقدس سيدالشهداء حسين بن علي پروردگارا به يک همچه وقتي که تمام صفوف أنبياء الان متوجه اون قبر شش گوشه هستند و تمام ملائکه مقرّبين براي زيارت آن قبر مي آيند اسم اين جمعيّت را هم در دفتر زوار ي حسين بن علي ثبت کن. حالا که با دعا و آمين شما مردمان روشن ضمير با اين خلوص اين دعا به نظر من مستجاب است يک سلام کنيم ديگر، که ما همه امشب بشويم زوار سيدالشهداء و بهتر از همه هم اين است اين کار را بکنيم همانجور که ميگويم اينجور نيت کنيد اين سلام رو مي کنيم بعد شما اين سلام را ثوابش را يعني ثواب سلامي که مي کنيد در کارهايي هم مي کنيد بعد از اين راه را فراموش نکنيد ثواب هر کاري که مي کنيد اين کار را بکنيد که ميگويم برايتان يعني عملي را که انجام ميديد هر عملي مي خواهد باشد ولو زيارت سيدالشهداء، احسان به فقيري، رفتن به ميدان جنگي، هر عملي که باشد. ثوابش را در درجه اول نثار کنيد براي روح مقدس خاتم النبييّن و أئمّه ي طاهرين. آنها احتياج به ما ندارند ولکن،
برگه سبزي است تحفه درويش چه کند بينوا همين دارد
ران ملخ را بايد پيش سليمان برد، سليمان به ران ملخ احتياج ندارد ولي وقتي ران ملخ بردي فايده اش اين است دست به سرت مي کشد آن وقت تاج دار مي شوي. اين عمل را ثوابش را نثار کن به روح أئمّه هدي عمل قبول مي شود ديگه رد نمي شود وقتي نثار کردي. ثواب اين اظهار اخلاص را به پيغمبر و جانشينانش نثار کن به روح تمام أنبياء مرسلين از آدم تا عيسي بن مريم باز ثواب نثار به روح أنبياء را نثار کن به روح همه مؤمنين و مؤمنات اين جور هي نرخ عمل را بالا ببر در تجارت زرنگ باش. اينجور سکه عمل را بالا مي بري بعد همان عمل را که باز ثواب خدمت و اظهار اخلاص به أنبياء را نثار کردي براي روح مؤمنين و مؤمنات ثواب اين احسان به تمام مؤمنين و مؤمنات را نثار کن به روح ارحامت که صله رحم بجا آورده باشي. ثواب آن صله رحم را باز نثار کن براي پدر و مادرت. اين سلامي هم که امشب مي کني به همين نيت اين کار را بکن بالاخره در آخر کار الان وقتيه که اين مردم پاکي که به ما خدمت کردن و به تمام اين مملکت فراموششان نکنيد. باز ثواب احسان به پدر و مادرت را چون خود احسان به پدر و مادر خيلي ثواب دارد که به اين سير تصاعدي در عملت بالا بردي اين ثواب را نثار اين شهيدان کن. آنوقت اينان هم از پيغمبر استفاده کردن هم از أنبياء استفاده کردن هم از أئمّه استفاده کردند هم از مؤمنين و مؤمنات استفاده کردند حالا وقتيه که با حضور دل همه بگوييم:
اَلسَّلاَمُ عَلَيْکَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّه اَلسَّلاَمُ عَلَيْکَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّه اَلسَّلاَمُ عَلَيْکَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّه وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِکَ وأناخت برحلک عَلَيْکَ مِنِّي سَلاَمُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ لاَ جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِک السَّلاَمُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَى أَوْلاَدِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْن.
بار الهي بخون مقدس سيّدالشهداء حسين بن علي، پروردگارا بخون مقدس پدر حسين بن علي، خدايا تو را قسم مي دهيم به مادر حسين بن علي، پروردگارا تو را قسم مي دهيم به جدّ أمجد حسين بن علي، تو را قسم مي دهيم به برادر و فرزندان حسين بن علي، پروردگارا تو را قسم مي دهيم به ذات قدوس خودت، خدايا به أرواح تمام أنبيائت، خدايا به نفوس قديس تمام أولياء ات، خداوندا تو را قسم مي دهيم به تمام اسماء حسناء ات، بار الهي تو را قسم مي دهيم بحقّ قرآن و بحقّ صاحب قرآن، تو را بحقّ قرآن و آورنده ي قرآن، تو را بحقّ قرآن مبيّن و مفسّر قرآن، تو را بحقّ قرآن و آيه آيه قرآن، تو را بحقّ قرآن و اسم أعظمت در قرآن که:
امشب حوائج امام عصر را برآور.
فرج ولي زمان را برسان.
خدايا تمام مشکلات و مصائب را از ممالک اسلامي رفع کن.
بار الهي به آنچه تو را به او قسم داديم و به آنچه که نزد تو است از مقدسات تو را قسم مي دهيم که ريشه اسرائيل را بکن .
خدايا مردم بيچاره لبنان را نجات بده.
پروردگارا ريشه مردماني که طمع به اين مملکت دارند چه از کفار بعث عراق و چه از بقيه کفار در شرق و غرب قلع و قم بفرما.
خدايا أرواح کساني که در راه حفظ اين انقلاب مقدس جان خود را نثار کرده اند با سيدالشهداء محشور کن. به بازماندگانشان أجر جزيل و صبر جميل عنايت بفرما.
خدايا به آن کساني که الان در ميدان جنگ اند به آنان کمک کن
خدايا به اين سربازان مدد کن. خدايا به قوت خودت اينان را غني کن خداوندا به قدرت خودت اينان را مقتدر کن. خدايا به عزّت خود اينها را عزيز کن پروردگارا مخالفين و معاندين و دشمنانشان را مخذول و منکوب بفرما. واجعل اللهم عواقب أمورنا خيراً.
[تکبير رزمندگان]
[1]. صف، آيه4? ترجمه: خداوند کسانى را دوست مى دارد که در راه او پيکار مى کنند گويى بنايى آهنيناند!
منبع:hr-fallah.ir/?p=21
مي ,يک ,خدا ,هم ,وَ ,ي ,است که ,که در ,در اين ,اين است ,است و ,عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون ,أَلَّا خَوْفٌ عَلَيهِْمْ ,أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ ,فَرِحِينَ بِمَا ءَاتَئهُمُ